آنچه می‌خوانید، ادامه خاطرات سرهنگ علی رکابی‌بنا، از راویان قدیمی راهیان نور، درباره این حرکت عظیم فرهنگی و اجتماعی است.

شن‌های داغ فکه
فکه در مناطق عملیاتی یک نقطه مظلوم است و بیشتر نقاطش حالت رملی دارد.یک روز نزدیک ظهر بود که با کاروان به فکه رسیدیم. مکانی در فکه هست که شهید آوینی در آنجا شهید شد و عموما کاروانها به آنجا می‌روند و آن مکان را زیارت می‌کنند. وقتی از کاروان پیاده شد، دیدم خواهرها و برادرها کفش‌هایشان را درآورده‌اند. من که راوی بودم خجالت کشیدم و به تبع آنها کفشم را درآوردم. شروع به راه رفتن کردیم. در آن رملی که شن نرم هست و پاها در آن فرو می‌روند. زمین رملی مخصوصا وقتی آفتاب خورده باشد گرمای عجیب و سوزانی دارد و هرکسی نمی‌تواند تحمل کند. وقتی این صحنه را نگاه می‌کردم، که این جوان‌ها و نوجوان‌ها و آن خواهرها با چه‌اشتیاقی با پای توی آن گرمای سوزان و در آن شن داغ پیاده‌روی می‌کنند، خیلی برایم جذاب و پندآموز بود. توی آن لحظه خیلی از خودم خجالت می‌کشیدم که نتوانستم مثل آنها تاب بیاورم و آنقدر پاهایم سوخته بود که سعی میکردم توی هر نقطه‌ای که سایه‌ای پیدا می‌شد پاهایم را خنک کنم. اما آنها به راحتی داخل آن گرما و شن داغ حرکت می‌کردند. توان آنها و ذوقشان برای پیاده رفتن با پای در آن شن‌های سوزان به تبعیت از آن رزمندگانی بود که با لب تشنه در این دشتها حرکت می‌کردند و شهید می‌شدند. رزمندگانی که باید یک مسافت 17 - 18 کیلومتری را پیاده می‌رفتند. تصور اینکه یک فردی دارد با خودش کوله و اسلحه و تجهیزات انفرادی حمل می‌کند و توی آن گرمای طاقت فرسا آن مسافت طولانی را هم باید طی کند خیلی سخت است، تازه بعد این پیاده‌روی طولانی در آن گرما آن هم با آن تجهیزات، برسد به عراقی‌ها و بزند در دل دشمن و شروع کند به پیشروی کردن که این خود یک توان خیلی بالایی می‌خواهد. این توان عجیب را چه کسی به آنها داده بود؟ جز اینکه خداوند متعال عنایت کرده بود؟ و جز اینکه با توسل به امام زمان و عشق به امام خمینی(ره) و دفاع از ناموس و کشور بود؟ 
 زمانی که این اجساد مطهر را پیدا کرده بودند تشنگی‌شان محرز بود، یعنی مشخص بود که با دهان تشنه و لب عطشان شهید شده بودند و با آن حالت خداوند را دیدار کردند. به کاروانها می‌گفتیم که الان تصور کنید آن نوجوان یا جوان بسیجی را که تیر خورده و دارد خون از دست می‌دهد، می‌دانید کسی که خون زیادی از دست بدهد به شدت احساس تشنگی می‌کند، حالا با این وضع روی آن شن‌های داغ افتاده و زیر آن آفتاب سوزان، میان دشمن تا بن دندان مسلح و بیرحم از کشورش دفاع می‌کند. با این وضعیت دفاع کردند و شهید شدند. و واقعا آن طور جان دادن و جان را تسلیم خدا کردن یک آزمایش سخت است، خدا می‌داند در آن لحظه‌ها چه بر این بچه‌ها گذشت؟

ادامه مطلب


مشخصات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها